( رهپویــان علی:. (علی یــــار :.

حسین، میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین، براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

( رهپویــان علی:. (علی یــــار :.

حسین، میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین، براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
( رهپویــان علی:.  (علی یــــار :.
سالهاست
که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر
تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود
را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است
بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز
ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به
ولایت.
حدیث موضوعی مهدویت امام زمان (عج)
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
وصیت شهدا
آخرین نظرات
موبایلتو شارژ کن

لوگوی همسنگران
شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۳۹ ب.ظ

نذر زن ارمنی و شفای فرزندش

 عالم ربانی حضرت آیت‏الله حاج سید احمد موسوی نجفی فرمودند: چند سال پیش از یکی از خیابانهای تهران رد می‏شدم، که ناگهان به طور غیر عادی به سمت یک مغازه کشیده، و وارد آن مغازه شدم، مغازه‏ متعلق به یک عتیقه فروش بود. اما چیزی را متوجه نشدم. تا سه روز این قضیه تکرار شد، بعد از سه روز به صاحب مغازه گفتم: آقا شما چه چیزی داری؟ چه سر و سرّی داری؟ که مرا به اینجا کشیده‏ای!؟  در جواب سؤالم گفت: حاج آقا شما مسلمان، شیعه و سید چه سر و سرّی من ارمنی با شما دارم؟ بنده ارمنی هستم و نامم هم موسی است.   خلاصه، بعد از اینکه با هم مقداری آشنا شدیم گفت: فقط برایت بگویم من شفا یافته‏ی آقای شما شیعیانم و قضیه‏ی خود را اینگونه تعریف کرد: من بچه ده ساله‏ای بودم که در محله‏ای از محلات تهران زندگی می‏کردم. یکروز برای بازی با بچه‏های هم محلی‏ام بیرون رفتیم. مادر یکی از همبازی‏هایم، تا مرا دید با عصبانیت تمام مرا مورد خطاب و عتاب قرار داد که: یهودی، ارمنی، برو ببینم، مثلا تو نجس هستی و با دستش محکم به سینه من زد به طوری که ناخودآگاه از بلندی ایوان که در کنارم بود، به پائین پرتاب شدم. پایم خیلی درد گرفت. با زحمت فراوان خودم را به منزل رساندم و از ترس پدر و مادرم خوابیدم. نصف شب خیلی اذیت شدم و متوجه این معنا نبودم که پایم شکسته شده است، با ناله و فریاد من خانواده‏ام متوجه شدند و مرا به بیمارستان منتقل کردند. بعد از مدتی پزشکان به این نتیجه رسیدند که پایم باید قطع شود، مادرم به من گفت: روی تخت دراز کشیده و بیهوش بودی، یک نفر از همراهان یکی از بیماران مقداری شیرینی آورد و داد من هم گرفتم ولی ترسیدم که بگویم من ارمنی هستم فقط گفتم: مال چیست؟   گفت: مگر نمی‏دانی امشب شب میلاد قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) است. تا این نام را شنیدم، دلم شکست و نذر کردم که اگر این بچه شفا پیدا کند. ابوالفضل (علیه‏السلام) را احترام نمایم. مادرم در کنار من بیدار بود و او این نذر را کرده بود. در همان حال من در خواب دیدم، یک آقای خوش سیما، و بلند قد، تشریف آورد و به من گفت: بلند شو!  من خیال کردم از پزشکان بیمارستان است. گفتم: آقا من نمی‏توانم بلند شوم. می‏خواهند پایم را قطع کنند. گفت: بلند شو و دست مرا گرفت و کشید و پرتاب کرد. یکوقت خودم را پایین تخت وسط اتاق دیدم. مادرم خیال کرده بود که دیوانه شده‏ام و داد و فریاد می‏کرد که ناگهان متوجه شدند که من روی پاهای خود می‏دوم و راه می‏روم. و خلاصه به عنایت و نظر اباالفضل العباس (علیه‏السلام) من خوب شدم. و الان برای تشکر از آن جناب همه ساله در ایام تولد اینجا را چراغانی می‏کنم. شیرینی می‏دهم و خلاصه در منزل و مغازه جشن و سرور برگزار می‏کنم شاید علت اینکه شما به اینجا آمدید و رغبت نشان دادید همین باشد.    منبع : شاه شمشاد قدان (سیری در زندگانی و کرامات حضرت اباالفضل العباس) ، سید محمد حسینی ، هنارس ،چاپ دوم پاییز 1384 صص69تا71
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۱

نظرات (۱)

salam
mamnamn az matlabeton
az weblog man ham bazded koned
http://yaraneashooraee.mihanblog.com

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تمامي حقوق این سایت و مطالب آن متعلق به سری وبلاگ های .:رهپویان علی:. مي باشد - رونوشت ازآن باذکر منبع بلامانع است
.:رهپویان علی:.
.: رهپویان علی :. ( علی یار )
فرهنگی
سیاسی
مذهبی
علمی