( رهپویــان علی:. (علی یــــار :.

حسین، میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین، براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

( رهپویــان علی:. (علی یــــار :.

حسین، میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین، براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
( رهپویــان علی:.  (علی یــــار :.
سالهاست
که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر
تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود
را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است
بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز
ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به
ولایت.
حدیث موضوعی مهدویت امام زمان (عج)
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
وصیت شهدا
آخرین نظرات
موبایلتو شارژ کن

لوگوی همسنگران
پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۰۸ ب.ظ

مى‏خواهم مثل مولایم لب تشنه باشم

شهید محمدرضا امراللهى: مى‏خواهم بنویسم؛ ولى دیگر قلم توان نوشتن را ندارد و مرکبم دیگر آن رنگ دیروز را به خود نمى‏گیرد و دستم دیگر قدرت نوشتن این مطالب را ندارد. مى‏نویسم براى کسانى که رنگ و بوى جهاد را به خود نگرفته‏اند و این محفل چند ساله‏ى ما، آنها را سرشکسته کرد. مى‏نویسم تا بدانند دانشگاه مردان خدا، حال و هواى دیگرى داشت و جویندگانش در جستجوى حق تعالى بودند. نمى‏نویسم تا کسى بر ما رحم کند بلکه از فراق دورى هم‏قفسان و مظلومیت محفل یاران مى‏نویسم. نمى‏دانم زندگى باصفا و پر از معنویت شهید «محمدرضا امراللهى» را در جبهه چگونه شروع کنم. از طلوع آفتاب، یا از غروب آن بگویم. از مناجات قبل از اذان صبحش شروع کنم یا از خواندن سوره‏ى واقعه قبل از خواب و بى‏تکبرى و بى‏ریایى‏اش. از نیمه‏هاى شب براى شستن ظروف و لباس‏هاى بچه‏ها بگویم یا از سکوت اختیار کردن و تبسم‏هاى پر از معنایش، از نماز جماعت‏هاى پر از معنویتش بگویم یا از دعاهاى پربرکت سر سفره. از شیون‏هاى شب چهارشنبه‏اش در دعاى توسل بگویم یا از مناجات‏هاى شب جمعه‏اش. از نمازهاى شبش بگویم یا از سجده‏هاى طولانى و قنوت‏هاى عارفانه‏اش. از شوق شب حمله‏اش بگویم یا از گریه‏هاى قبل از شهادتش. از بى‏تابیهاى قبل از عملیاتش بگویم یا از حماسه‏ها و ایثار و از خودگذشتگى‏هایش. تو با مسؤولیتى که داشتى فقط مى‏خواستى راحتى بچه‏ها را فراهم کنى. با کارهاى مداوم خود از مسؤولیت خود در مقابل خدا خوف و ترس داشتى. وقتى بالاى سرت آمدم و مى‏خواستم سرت را در بغل بگیرم، گفتى سرم را روى خاک بگذار تا آرزوى چندین ساله‏ام برآورده شود. وقتى مى‏خواستم گلوى تشنه‏ات را سیراب کنم، گفتى: «مى‏خواهم مثل مولایم حسین علیه‏السلام لب تشنه باشم». وقتى در آخرین لحظات نگاهت مى‏کردم، خود را رو به قبله کرده بودى و در حال سلام دادن به مولایت بودى. در نهایت هنگامى بالاى سرت رسیدم که کینه‏ى همیشگى منافقین کوردل تبدیل به تیرى شده بود و به پیشانى‏ات نشسته و تو را آرام بر زمین افکنده بود. پیشانى‏اى که سجده‏گاه بود براى راز و نیاز و شکرگزارى از او. پیشانى‏اى که عارفان هفتاد ساله آرزوى بوسیدنش را داشتند. منافقین از خدا بى‏خبر بزدل از ایمان سرشار تو واهمه داشتند و از استقامت بى‏نظیر و از بیعت خالصانه‏ى تو با امامت بیمناک بودند. تو را مظلومانه به شهادت رساندند و در گلزارى که آرزوى دیرینه‏ات بود، کنار دیگر شهداى همیشه زنده‏ى بهشت زهرا آرام گرفتى. اگر منافقین کوردل جسم پاکت را از نظرها پنهان کردند ولى باید بدانند که نمى‏توانند روح سرشار از ایمان و راه همیشه زنده‏ات را در قلبهایمان پنهان کنند. (روزنامه‏ى جمهورى اسلامى، 8 / 9 / 67، ص 8) راوى: سید محمد متولیان به یاد سالار شهیدان در آخرین لحظات زندگى بیاد شهید حاج رحیم ایمانى حضور فعال او در صحنه‏هاى مختلف - که تا پیروزى انقلاب ادامه داشت - بعدها در جریان جنگ تحمیلى صورتى دیگر یافت. «حاج رحیم» در تمام دوره‏ى حیات خویش آرزوى شرکت در مناطق عملیاتى داشت؛ اما به دلیل مشکلاتى که در زندگى داشت، نمى‏توانست حضورى مستمر در جبهه‏ها داشته باشد... عاقبت از طرف جهاد سازندگى به عنوان راننده‏ى کامیون به منطقه رفت و حدود سه ماه را به خدمت مشغول شد. در همین زمان بود که در منطقه‏ى عملیاتى «جزایر مجنون» به مسمومیت شیمیایى دچار گردید و دیر زمانى را به معالجه مشغول شد. آزمایش‏هاى متعدد، اثبات کرد که حاجى با گاز خردل به شدت مسموم شده است و باید پیوسته استراحت داشته باشد... تقدیر چنین بود که پس از مدت زمانى طویل و تحمل رنج بیمارى، او به شرف عظیم شهادت نایل گردد. (کاجهاى آسمانى، سید مهدى حسینى، فروردین 76، ص 14) ... زمانى که در بستر بیمارى افتاده بود، به وضوح معلوم بود که چون شمع در حال آب شدن است. گهگاهى نیز زمزمه‏اى آتشین بر لب داشت که حکایت از رنج بیمارى‏اش مى‏کرد... لحظاتى قبل از شهادتش، یک بار نجواى او را شنیدم که زیر لب زمزمه مى‏کرد: «یا حسین! یا حسین!». (همان، ص 15) راوى: داوود کدپورى
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تمامي حقوق این سایت و مطالب آن متعلق به سری وبلاگ های .:رهپویان علی:. مي باشد - رونوشت ازآن باذکر منبع بلامانع است
.:رهپویان علی:.
.: رهپویان علی :. ( علی یار )
فرهنگی
سیاسی
مذهبی
علمی