پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۰۳ ب.ظ
عمل نکرد عمل نکرد!!
پشت تپه:
پس
از پایان عملیات والفجر هشت [20/11/64- فاو] باخبر شدیم که یکى از
دوستان ما با آرپى جى موفق شده یک فروند از هلیکوپترهاى دشمن را ساقط
کند. از آنجا که این برادر کله بزرگى داشت، بچه ها به شوخى مى گفتند:
بیچاره خلبان به خیال اینکه تپه اى دیده آمده پایین تا پشت آن سنگر
بگیرد، از بدشانسى هدف قرار گرفته است.
عمل نکرد عمل نکرد:
در
“هورالهویزه”، “پاسگاه سعیدى” بودم. فرمانده پاسگاه یکى از بچه هاى بسیجى
بود. با اندامى نحیف و لاغر و قدى بلند و کشیده. او همیشه از دو چیز
اعصابش خرد بود. یکى اینکه دائم پایش بین فیبرهاى شناور گیر مى کرد و تا
زانو در آب فرو مى رفت و بچه ها با دیدن این صحنه مى خندیدند. دیگر اینکه
بیچاره هر وقت پاى قبضه مى آمد و گلوله خمپاره اى به طرف عراقیها پرتاب
مى کرد، هر چه منتظر مى ماند صداى انفجارى نمى شنید. همین امر باعث شده
بود بچه ها در هر سنگر و چادرى که بودند موقع شلیک خمپاره به او نگاه
کنند و بعد از اینکه گلوله منفجر نمى شد و صدایى به گوش نمى رسید همه با
هم بگویند: عمل نکرد، عمل نکرد! بنده خدا نیم نگاهى به دوستان مى انداخت.
خودش نیز لبخند تلخى مى زد و مى گفت: دفعه بعد بیشتر سعى مى کنم. بالاخره
مى زنم!
۹۲/۰۶/۲۸
mamnamn az matlabeton
az weblog man ham bazded koned
http://yaraneashooraee.mihanblog.com