پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۰۰ ب.ظ
اطمینان به شهادت
عملیات
«بدر» در منطقهى «هورالهویزه» انجام مىشد. گردان «موسى بن جعفر
علیهماالسلام» و گردان «حضرت امیر علیهالسلام» خط شکن بودند. در سایهى
ایثار و شجاعت تکتک عزیزان، مسافت حدود سى کیلومتر از هور را با بلم
پیمودند و پس از عبور از کمینها به خط پدافندى دشمن یورش بردند و آن را
در هم شکستند.
«آقاخانى»
فرمانده دلاور گردان موسى بن جعفر علیهماالسلام در جریان پاتکهاى پى در
پى دشمن از ناحیهى دست و پا مورد اصابت تیر و ترکش قرار گرفته و به شدت
مجروح شد. با اصرار زیاد همرزمان، او به پشت خط منتقل و در اورژانس
پاسگاه سه، مورد مداوا قرار گرفت.
آقاخانى
دوباره قصد داشت به خط، عزیمت کند. یکى از بچهها - که دوست صمیمى و
قدیمى او بود - به وى گفت: «همین جا بمان؛ فکر مىکنم اگر وارد منطقه
شوى، به شهادت برسى!».
آقاخانى
با اطمینان کامل گفت: «اگر تو فکر مىکنى، من یقین دارم!». سپس با شوقى
بسیار، اضافه کرد: «مىخواهم در کنار بچهها باشم». و با لبخندى که همیشه
بر لبهایش نقش مىبست، اورژانس را ترک کرد و ساعاتى بعد، پیکر خونین و
مطهرش را دیدم!
آرى، او با تنى زخمدار و مجروح، مشغول هدایت نیروها بود که ناگهان تیرى به سرش اصابت کرد. رحمت و رضوان الهى بر آن دلداده باد.
(خودشکنان، مرتضى جمشیدیان، لشکر 14 امام حسین (ع)، تابستان 75، ص 43)
راوى: مهدى حاجیان
نبردى جانانه و رسیدن به آرزو
گردان
از قداست خاصى برخوردار بود؛ چرا که افرادى پاک، با تعالى بسیار، پیکرهى
آن را تشکیل مىدادند که «سید عباس میرطاووسى» یکى از آنان بود.
شب
عملیات در منطقه فاو (دریاچهى نمک» موقع وداع، بچهها یکدیگر را در آغوش
مىکشیدند و حلالیت طلب مىکردند. سید، مرا در آغوش گرفت و گفت: «على
جان! کارى ندارى؟ دیگر مرا نخواهى دید. امشب شهید مىشوم، حلالم کن!»؛ اما
در آن حال، منظورش را نفهمیدم.
بالاخره،
عملیات شروع شد و ما وارد عملیات شدیم. بچهها جانانه مىجنگیدند. صبح
شد. سراغش را از هر کس گرفتیم، سکوت آنان به معناى آن بود که او به
لقاءالله پیوسته است. حالات عجیبى داشت؛ کم صحبت مىکرد و گزیده. اگر در
نشستهاى دوستانه، قدرى بلند مىخندید، خودش را به سه روز روزهى نذرى
محکوم مىکرد. از هیچ کس درخواستى نداشت. همیشه کارهایش را خود انجام
مىداد. قصد داشت به زیارت حضرت رضا علیهالسلام برود. اما نزدیک بودن
عملیات، او را از این کار بازداشت. وقتى به شهادت رسید، پیکر پاکش به
اشتباه به مشهد منتقل و پس از طواف ضریح مطهر حضرت رضا علیهالسلام به
اصفهان انتقال داده شد و به این آرزوى خود نیز رسید.
(خودشکنان، مرتضى جمشیدیان، لشکر 14 امام حسین (ع)، تابستان 75، ص 38)
راوى: على یار محمدیان
۹۲/۰۶/۲۸
mamnamn az matlabeton
az weblog man ham bazded koned
http://yaraneashooraee.mihanblog.com