سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۳۱ ق.ظ
تقدیم به دوستداران وعاشقان حریم قدس ولایت
{تقدیم به دوستداران وعاشقان حریم قدس ولایت}
روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلواه
الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند
.
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید به من بگوئید تا به جبرائیل
بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیة اهل خانواده
سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواستة حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به
جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجرة حضرت
زهرا (س) گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در
حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از
درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند «
حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در
دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت
، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشة خود حضرت زهرا نهادند و همان
جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند. خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی
نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف
برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز
همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان بهر کدام از ما یک خرما
دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید
. چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند :
فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و
مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من
هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و
مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن
جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه
ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به
پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم .
اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می
زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در
دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش
جانت ، گوارای وجودت علی جان .
به احترام صوت حق از
جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار
کرد و سپس به من فرمود :
« یا رسول الله بعزت و جلالم قسم اگر تا صبح
قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم می گویم علی جانم نوش جانت ، گوارای
وجودت».
((جلاالعیون علامة مجلسی))