چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ب.ظ
داستان - سه درس از یک دیوانه
سه درس از یک دیوانه.
آوردهاند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند: او مردی دیوانه است.
گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: